۱۳۹۰ تیر ۲۷, دوشنبه

نه برای پاسخ به احمد باطبی! برای ثبت در تاریخ!

بالاخره دوستمون سکوتش رو شکست و در مقام توضیح براومد. اما متن نوشته شده توسط ایشان که تنها به درد پچ پچ کردنها و حرفهای درگوشی مجالس دورهمی زنهای خانه دار و بیکار و مسن می خورد و می تواند همنشینی و غیبت کردن آنها را رونقی دهد، انقدر پر از تناقض و انقدر پر از ادعاهای شاخدار است که اگر من بخواهم به آنها جواب دهم باید صدها صفحه بنویسم و ایمیلها و چتهای رد و بدل شده را اینجا بگذارم و ... خلاصه حکایت مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد، آنهم تنها برای پاسخ گفتن به درد دلهای خاله زنکی یک قهرمان، که بله... سوسن خانم خودش به من گفت که ایشان مشکل اخلاقی دارد... بله... آقا تقی خودش به من گفت ایشون آدم خطرناکیه! نخیر... شمسی خانم با همین دو تا گوش خودش شنیده بود که این خانم فلان کرده و بهمان گفته! فکر میکنم هر عقل سلیمی با یکی دو بار خواندن متن این آقا متوجه تناقضها و داستان سراییهای این عزیز بشود و اگر هم نشد بنده خودم را موظف نمی بینم که جور عدم تعقل و تفکر خواننده را بکشم.

آقای باطبی با زرنگی تمام سعی کرده با به حاشیه بردن موضوع اصلی بحث که همانا ارتباط تلفنی و دوستانه ایشان با آقای جوادی؛ بازجوی وزارت اطلاعات بوده، با پیش کشیدن اتهامات اخلاقی و سند سازی از پاسخ طفره برود. من در این خصوص تنها به انتشار یکی از دهها سندی که در این خصوص دارم، اکتفا میکنم. دلیل اینکه در نوشته پیشین این سند را منتشر نکردم و دلیل اینکه تمام آنچه را که در اختیار دارم، در همین لحظه روی میز نمی گذارم، تنها و تنها دلیلش شناخت کافی و لازمی است که بواسطه دو سال زندگی مشترک از آقای باطبی دارم. مطمئن بودم که ایشان ضمن تکذیب تمامی آنچه که وقوعش اظهر من الشمس است، تنها به ذکر اتهاماتی اخلاقی کل موضوع را ماست مالی خواهد کرد. مابقی اسناد و مدارک باشد برای دفعه بعدی که این قهرمان سکوتش را شکست! 


پی نوشت 1. آقای قهرمان ملی با همان روشی در صدد دفاع از خود برآمده که در ابتدای نوشته اش آن روش را مطرود و مردود می داند. آقای باطبی در رد نامه ارژنگ داوودی می گوید:« از سویی پس از گذشت این سالها دست کم هویت من تاحدی برای عموم آشکار است ، اما حد اکثر شناخت افکار عمومی از هویت ، ویژگی های شخصیتی و سابقه آقای داوودی  تنها در حد یک نام است.» یعنی آقای ارژنگ داوودی که سابقه سیاسی و حکم 25 سال زندان او، توقیف و مصادره مدرسه غیر انتفاعی و منزلش، نامه های معروفی که از درون زندان منتشر کرده، اعتصاب غذاهای طولانی اش و بستری شدن ایشان در بیمارستان بواسطه اعتصاب غذا، همه و همه از نظر آقای باطبی تنها یک نام است!
بعد همین آقا برای اثبات تباهی و خطرناک بودن من از شخص مجهول الهویه ای بنام پ. ص. نقل قول می آورد. خوب مرد مومن! اگر حرفهای ارژنگ داوودی که زندانی سیاسی سرشناسی است، بی ارزش و بی اعتبار است، آیا نقل قول از آقای پ.ص. در منظر نگاه شما و شیفتگانتان، خیلی معتبر است مثلا؟ اصلا این آقای پ.ص. کیست؟ می شود از شغل و حرفه و پیشینه ایشان کمی برای ما بگویید؟ ممکن است لطفا چند تا آدم راست و ریست و خوشنام بیاورید که هویت این آقا و صحت گفته های ایشون رو تایید کنن؟ حکایت ضرب المثل معروف «گ.... در بازار مسگرها و لاف در غریبی» است دیگر!
پی نوشت 2. من از جزئیات مکالمات مستمر آقای جوادی و احمد باطبی مطلع نیستم. تنها می دانم که صحبتها نشانی از تهدید و خشونت نداشت، بلکه بسیار دوستانه بود و آقای باطبی، طرف را «جواد جون» خطاب می کرد. من تنها جسته و گریخته چیزهایی می شنیدم منجمله همین موضوع که آقای جوادی برای حسن زارع زاده اردشیر پیغامی فرستاد. همان که در بالا آورده ام. عینا اینها را هم من به مامور تحقیق اف بی آی گفتم.
پی نوشت 3. اغلب اسناد و مدارک ارائه شده توسط آقای باطبی، ارجاع به سایتهای سپاه یا جمهوری اسلامی است که به گمان من فاقد اعتبار و ارزش پاسخگویی است.
پی نوشت 4. کلا پاسخ تمام آنچه که متوجه ایشون بوده، با این القائات به خواننده ماست مالی شده که: من (یعنی نگارنده) مشکل اخلاقی دارم! این موضوع شمارو یاد چیزی نمیندازه؟ شما رو یاد پرونده های اخلاقی که برای زندانیان عقیدتی- سیاسی ما تشکیل میدن و بازجویی هایی که از زنان زندانی ما انجام میشه، که سراسر نکات چندش آور جنسی و اتهامات اخلاقی است، نمیندازه؟ یاد شیوه های منسوخ و غیر انسانی حضرات جمهوری اسلامی نمیندازه که به محض تنگ شدن قافیه، یک بازجوی بیمار جنسی رشته امور رو بدست میگیره برای سوق دادن مسیر پرونده یا مسیر بازجویی به نقطه ای که فرد مورد بازجویی شرمسار بشه از این همه وقاحت و دریدگی و بالا بیاره و دلش به هم بخوره و در نهایت هم بگه: «باشه آقای بازجو! هرچی شما بگی! فقط لطفا خفه شو و بس کن این تراوشات ذهن پر از عقده های جنسی ات رو»؟ خصوصا اگر که فرد مورد بازجویی، زن هم باشه! نیاز به هوش سرشاری نیست، با یک هوش متوسط و حتی زیر متوسط هم میشه فهمید که این نحو سند سازی تنها از یک بیمار جنسی برمیاد!
پی نوشت 5. آقای باطبی ادعا کرده اند که من برای روسای صدای آمریکا ایمیل نوشته ام و گفته ام که ایشان در روزمه خود دروغ نوشته اما روسای صدای آمریکا به ایمیل من خندیده اند! البته بهتر بود که ایشون به دلیل اخراجش از صدای آمریکا (حدودا دو هفته قبل) هم اشاره می کرد و بازگشت مجدد ایشان با پادرمیانی خانم ستاره درخشش و بستن یک قرارداد جدید به مدت یکماه! که این زمان هم مهلتی بوده برای اینکه آقای باطبی برای خود کار جدید پیدا کند.
پی نوشت 6. من برای روزآنلاین مطلب می نوشتم و به اسم خودم هم منتشر میشد. البته در اینکه احمد باطبی مرا به سایت روزآنلاین و خانم نوشابه امیری معرفی کرد، هیچ بحثی نیست اما بعد از قطع ارتباط من با ایشان، روزآنلاین دیگر مطالب مرا منتشر نکرد که البته با وجود ارتباط مهرآمیزی که بین ایشان و خانم «نوشابه امیری» بود، من حدس زدم که جریان از کجا نشأت می گیرد، اما چقدر خوب شد که ایشان متن ایمیل مبادله شده با خانم امیری را منتشر کردند که همگان متوجه شوند مبنای کار رسانه های مخالف فارسی زبان اینطرف، بر اساس دانش و سواد و قدرت نوشتاری نویسنده نیست، بلکه بر اساس پارتی بازیها و ارتباطات پشت پرده ای است. البته زیر آب زدنهای ایشان منحصر به سایت روزآنلاین نبود. در هرکجایی که من کار میکردم منجمله «اف دی دی» و تلویزیون فارسی زبان وین تی وی هم ایشان با همین زیر آب زنیها و زد و بندهای پشت پرده ای شغل مرا از من گرفت.
پی نوشت 7. در رابطه با سفید شدن موهای این جوان طفلکی و مظلوم، مثل اینکه کسی تابحال به ایشان نگفته معمولا در سنین مابین 20 تا 30 موهای آدم سفید نمی شود و نمی ریزد. از سنین مابعد 30 است که کم کم موها شروع به سفید شدن می کند. همانطور که موهای من و هر کس دیگری هم در این سنین هم تک تک در حال سفید شدن است. آخه عزیز دل برادر! مظلوم نمایی و توهین به شعور مخاطب تا چه حد؟
پی نوشت 8. این ماجرا بقول آمریکایی ها مصداق بارز اصطلاح He said… She said… شده است که من تمام عمرم از این ماجراهای خاله زنکی گریزان و فراری بوده ام. در مورد مسائل شخصی و گذشته آقای باطبی هم تاکنون چیزی نگفته ام. گرچه اگر قرار به گفتن باشد می توان از همسرهای سابق این آقا از جمله خانم «سمیرا» و «سمیه بینات» نقل قولهایی مشابه تجربیات تلخ من آورد. اما اینها هیچ یک به من مربوط نیست همانطور که گذشته من یا هر کس دیگری به آقای باطبی و دیگری مربوط نیست. برای همین هم نوشتن این سطور از عذاب شب اول قبر برای من سخت تر است. اگرچه صحبت از مسائل سخیف و چندش آور جنسی و اتهاماتی از این دست، برای آقای باطبی موردی کاملا عادی و روزمره به حساب می آید.
پی نوشت 9. آقای باطبی در مورد اتمام پرونده خشونت خانگی (که من در نوشته قبلی کمی توضیح دادم) نوشته اند که یک سری اسناد و مدارک به بازپرس ارائه داده اند و بازپرس حکم به برائت ایشان داده و گفته حق با شماست و پرونده مختومه است! این آقای محترم هنوز نمیداند که در آمریکا یا هر کجای دیگر دنیا، حکم صادر کردن بعهده قاضی است نه بعهده بازپرس پرونده که فقط وظیفه تحقیقات در مورد پرونده را دارد. اگر این پرونده پیش از رفتن به دادگاه منتفی شد، بدلیل پس گرفتن شکایت من بخاطر خواهش مهندس علی اکبر موسوی خوئینی بود که ایشان حی و حاضر زنده و شاهد است.
پی نوشت 10. آقای باطبی ادعا کرده که با شماره مامور اف بی آی تماس گرفته و ایشون گفتند که اصلا مامور اف بی آی نیستند. من این مورد رو پیگیری کردم و به من پاسخ داده شد که مسلما ماموران پلیس فدرال اجازه ندارند که به یک ناشناس از پشت تلفن که نمی دانند آن فرد کیست و منظورش چیست پاسخ بدهند. آقای باطبی بهتر است که بجای توهین به شعور مردم، این مورد خاص را از طریق مجراهای رسمی و از طریق همان وکیلشان (که از ایشان صحبت کرده اند) پیگیری کنند تا به پاسخ درست و مستند دست پیدا کنند نه با یک تماس بی اعتبار تلفنی بدون اینکه آدم مورد سوال از هویت و منظور سوال کننده آگاه باشد.
پی نوشت 11. من خودم هیچگاه زندانی نبوده ام و مورد لطف بازجویان محترم وزارت اطلاعات هم قرار نگرفته ام. اما از هر کسی که پرس و جو کرده ام، همگان متفق القولند که امکان ندارد که یک زندانی سیاسی، یک سال، یک سال مرخصی بگیرد و در طول این مرخصی ها دو بار ازدواج کند! در طول مدت زندان، در روزنامه رسمی کشور (روزنامه شرق و سرویس آگهی های همشهری که کپی فیش حقوقی هر دو مکان بهمراه مابقی اسناد ایشان هنوز نزد من است! ) شاغل باشد، فیش حقوقی داشته باشد و بزعم خود ایشان در کیش پروژه عکاسی بگیرد (رجوع شود به متن نوشته شده توسط ایشان) و ... مگر اینکه طرف تواب باشد که از این امتیازات ویژه برخوردار شود و خوب... شرح وظایف و هویت تواب هم که بر همگان مشخص است. اینجانب در بین زندانیان سیاسی کسی را سراغ ندارم که از چنین امکاناتی برخوردار باشد. شما اگر می شناسید به من هم نشانی دهید تا از اشتباه دربیایم.
پی نوشت 12. اشاره ایشان به چند هویتی بودن من و داشتن دو شناسنامه، ادعایی بود که از طرف وکیل سابق ایشان خانم لیلی مظاهری مطرح شد و ایشان در وبلاگ خود دو کپی مخدوش و کاملا غیرواضح از دو شناسنامه منتسب به من گذاشت (و برای اداره مهاجرت هم این دو کپی را ارسال کرده بود) که بعد از شکایت من از ایشان، خانم مظاهری کلا وبلاگ را حذف کرد. دلیل این کار خانم مظاهری هم تلاش ایشان برای خراب کردن پرونده مهاجرت من و ناچار کردن من به ترک این کشور بود به این منظور که ایشان حضور مرا بعنوان رقیبی برای خود تلقی میکرد که مانع رسیدن ایشان به عشقشان (آقای باطبی) شده بود و تنها هدف، حذف من بود. با ارائه اسناد و مدارک کافی به اداره مهاجرت و پناهندگی، ساختگی بودن این دو کپی شناسنامه مخدوش، روشن شد و من اقامت گرفتم. اما من موندم، آقای باطبی که خودشان به هزار و یک دلیل از خانم مظاهری شکایت کرده اند، چندین جلسه به دادگاه رفته اند و در تمام متن شکایات خود، خانم مظاهری را متهم به دروغگویی کرده اند، برای رهایی از این مخمصه ای که درش گرفتار شده، استناد می کند به نقل قول و ایمیلی که از خانم مظاهری در خصوص چند هویتی بودن من دریافت کرده! یعنی فقط خانم مظاهری در همین یک مورد خاص صادق و راستگو و درستکار بوده؟ و در بقیه مواردی که مربوط به خود آقای باطبی می شده، نادرست و دزد و غیر قابل اعتماد بوده؟ جل الخالق... (خلاصه ای از شکایت احمد باطبی از لیلی مظاهری و متن سوال و جوابهای دادگاه را در اینجا، اینجا و اینجا می توانید ببینید)
پی نوشت 13. در مورد سندی که ایشان بزعم خود از همکاری رسمی من و آقای فخرآور منتشر کرده اند، ذکر همین نکته بس که کنفدراسیون دانشجویان ایرانی دو کنفرانس تحت عنوان «گذار به دموکراسی» برگزار کردند که چون از دیدگاه من حرکت خوب و مفیدی بود برای آغاز گفتگو میان طیفها و اندیشه های مختلف سیاسی، من در حد توانم به برگزاری این کنفرانس کمک کردم. لازم به ذکر است که شخصیتهای معتبر و معروفی همچون دکتر علیرضا نوریزاده در هر دوی این کنفرانسها شرکت و سخنرانی داشتند. آقای رامین عسگرد، رئیس جدید بخش فارسی صدای آمریکا از دیگر سخنرانان در کنفرانس دوم بود. همچنین شخصیتهایی چون کنت کتزمن کنگرسمن سرشناس آمریکایی و یا آقای روزبه میرابراهیمی روزنامه نگار (رفیق گرمابه و گلستان خود جناب باطبی!) البته اشاره گذرایی به این نکته که در کنفرانس اول آقای باطبی به هتل محل اقامت آقای نوریزاده می رود و با انواع و اقسام اتهامات به برگزار کنندگان کنفرانس، سعی در منصرف کردن آقای نوریزاده از شرکت در کنفرانس داشته اند که با واکنش تند آقای جمشید چالنگی و آقای نوریزاده، از محل اخراج می شوند! یعنی الان آقای باطبی با خودش فکر کرده که چه سند کار درستی رو کرده برای بی اعتبار کردن من جهت همکاری در برگزاری کنفرانس گذار به دموکراسی!ضمنا این آقای شرافتمند عکسی دو نفره ای هم از من و آقای فخرآور منتشر کرده اند که اصل عکس همینی است که شما در این لینک می بینید. (از راست به چپ سید محمد حسینی مجری و شومن، امیر گلعلی پور از اعضای ستاد انتخاباتی میرسین موسوی، امیر عباس فخرآور، من و آقای کامران ملک مطیعی بازیگر و کارگردان- عکس مربوط به همان روز کنفرانس) که آقای باطبی از آنجاییکه با درستی و صداقت میانه چندان خوشی نداشته و علاقه وافری هم به فریفتن مردم بی علاقه به تحقیق و مطالعه دارند، این عکس را بریده و بدین صورت منتشر میکند. حالا ماجرای کپی رایت که ما ایرانیها کلا باهاش آشنایی نداریم و بریدن لوگوی عکس که... بماند....
پی نوشت 13. از قدیم گفته اند: دو صد گفته چون نیم کردار نیست! من جای ایشون بودم بجای نوشتن طوماری متشکل از اینهمه صغری کبری های خاله زنکی و نقل قول آوردن از آقای پ.ص. مجهول الهویه، می رفتم خیلی شیک و راحت شکایت می کردم و نتیجه شکایت رو اینجا میذاشتم. همون کاری که من دارم انجام میدم. اما دلیل شکایت نکردن ایشون بر من که روشنه، امیدوارم برای دیگران هم روشن باشه.